تحولات منطقه

متاسفانه الان در حوزه نشر کتاب‌هایی منتشر شده‌است که وقتی حرف از جنگ می‌زند در فضای سراسر یأس پیش می‌رود و جنگ را تنها نشانه نفرت و خشم می‌داند و در برابرش صلح را نماد عشق معرفی‌می‌کند و می‌گوید در بستر جنگ عشق محکوم به نابودی است و اگر می‌خواهید عشق را رعایت کنید باید تن به صلح بدهید.

جنگ ما عاشقـــانه بود
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

 سارا شجاعی نویسنده جوان مشهدی است. آنقدر جوان که «حلیه»  اولین اثر او به عنوان یک داستان نیمه‌بلند است. حلیه، داستان مردی است که به گفته نویسنده مبتلا به عشق می‌شود و هنوز طعم شیرین وصال را نمی‌چشد که دستی نامرئی معشوق او، حلیه را برمی‌دارد و حالا علی مردان است و میدانی که قرار است میزان عاشقی‌اش را آنجا به رخ بکشد. کار به این ختم نشده که ترس او در این میدان شکست او را رقم می‌زند اما این، آن چیزی نیست که خداوند برای او می‌خواهد؛ چراکه همین تقدیر است که در نهایت او را به معشوق می‌رساند. 
عشقی که در داستان روایت می‌شود به گفته خود شجاعی از دفاع مقدس سرچشمه گرفته‌است و در تاروپود داستان او عجین شده‌است و آنقدر قدرت داشته که به او یاری داده تا اثری درخور نوشته و نامش در انتشارات نیستان در کنار بزرگان ادبیات پایداری قرار گرفته است. به بهانه انتشار داستان «حلیه» با او درباره ورود مضمون عشق به ادبیات جنگ و همچنین مرز تخیل و واقعیت در داستان جنگی به گفت‌وگو نشسته‌ایم. 

■ در برخی از این آثار نویسندگان بیشتر به تاریخ و واقعیت وفادارند و و گروهی دیگر از نویسندگان جنگ را در قالب چارچوب‌های وسیع‌تر داستان‌نویسی به مخاطب نشان می‌دهند. نظر شما به عنوان نویسنده‌ای که اثری در حوزه جنگ منتشر کرده‌است چیست و در داستان‌تان بیشتر به کدام سمت گرایش داشتید؟ 
یکی از تکنیک‌های داستان‌نویسی این است که به سراغ سوژه‌ها و موضوعاتی برویم که بیشتر مخاطبان با آن هم‌ذات پنداری می‌کنند. من برای مخاطب عام می‌نویسم و به همین خاطر بهتر است به سراغ مفاهیمی بروم که مخاطب آن را لمس کرده و می‌فهمد. 
اگر بخواهم از نگاه حرفه‌ام به این سوال شما پاسخ بدهم باید بگویم که پرداختن به عشق در بستر جنگ فرمولی است که خیلی از نویسندگان از آن در داستان‌نویسی استفاده کرده‌اند.
نکته جالب در این تکنیک این است که برخلاف تصور خیلی‌ افراد که عشق باعث جذابیت داستان شده و بار داستان را به دوش می‌کشد، باید بگوییم بسیاری از کارشناسان معتقدند که این جنگ و مبارزه است که به درام در درجه اول و بعد به موضوعی مانند عشق رنگ و بو داده و آن را جذاب‌تر می‌کند. اگر به ادبیات جهان نگاه کنید، با داستان‌های مشهوری برخورد می‌کنید که ماندگاری‌شان را مدیون همین نکته هستند و هیجان و کشش داستان همه از جنگ آمده و درواقع بار دراماتیک داستان بر این پایه سوار شده و پیش رفته‌است. 
اما این نگاه حرفه‌ای من بود، منتهی من یک نگاه دیگری هم به این ماجرا دارم و این دیدگاه و نظر همان انگیزه‌ای بود که مرا به سمت داستانی عاشقانه در بستر دفاع مقدس‌مان برد. 
همه ما بارها شنیده‌ایم که جنگ ایران با جنگ‌های سایر کشورهای دیگر متفاوت بوده‌است. من یکی از دلایل این تفاوت را عشق می‌دانم. شهدای ما بیشتر عاشق بودند. عشق در زندگی آن‌ها جریان داشت و اصلا به خاطر همین عشق بود که به دفاع ایستادند. 

■ می‌دانید که اگر به استفاده از موضوعات دراماتیک و به‌خصوص عشق تنها به عنوان تکنیک نگاه کنیم ممکن است این مضمون  وصله نچسبی به نظر آید. آنچنان که در این سال‌ها آثاری در حوزه دفاع مقدس کار شده‌اند که اینگونه بوده‌اند و به شکلی ناپخته و تنها برای ایجاد جذابیت‌های داستانی از عشق در بستر داستان استفاده کرده‌اند. 
البته این ماجرا در همه جا صادق نیست. شما حتی به کتاب‌های خاطره نویسی هم نگاه ‌کنید، می‌بینید پی‌رنگ دارد و حرف عشق چقدر پررنگ و جذاب است. اما متاسفانه الان در حوزه نشر کتاب‌هایی منتشر شده‌است که وقتی حرف از جنگ می‌زند در فضای سراسر یأس پیش می‌رود و جنگ را تنها نشانه نفرت و خشم می‌داند و در برابرش صلح را نماد عشق معرفی‌می‌کند و می‌گوید در بستر جنگ عشق محکوم به نابودی است و اگر می‌خواهید عشق را رعایت کنید باید تن به صلح بدهید.
اینجا باید پرسید: «صلح در برابر چه کسی و عشق برای چه کسی؟» صلح اگر در برابر معشوق باشد، ارزشمند است اما در برابر دشمن به معنای تسلیم است. 
به خصوص اگر یک جانبه باشد. تسلیمی که نه تنها زاینده عشق و زندگی نخواهد بود که آن را از بین خواهد برد. منتهی اگر برای عشق بجنگیم، یک فعل عاشقانه از ما سرزده‌است. به زندگی شهدای ما نگاه کنید، به دلایل دفاعشان، به احوالاتشان، به حرف‌هایی که در وصیت‌نامه‌هایشان زده‌اند، متوجه می‌شوید که جنگ ما یک جنگ عاشقانه بوده است. 
اینگونه مبارزه و دفاعی را به چه زبانی بهتر از عشق و با چه بستری بهتر از بستر درام می‌توان نوشت؟!

■ به نظر شما با خاطره‌نویسی بیشتر به واقعیت جنگ وفادار نخواهیم بود؟ چون اینگونه هرکس از ظن خود که نمی‌تواند به سراغ داستان جنگ برود.
ببینید زمانی شما فقط به قصد جمع‌آوری مستندات یک واقعه به سراغ جنگ می‌روید. در این شرایط باید حواسمان به این نکته باشد که طوری به سراغ نوشتن برویم که مخاطب آن‌ را بخواند. اما این به معنی این نیست که فضای خیالی و دور از واقعیت جنگ را به آن تحمیل کنیم. بگذارید برای بیان مقصودم به کتاب 
«وقتی مهتاب گم شد» اشاره کنم. این کتاب صرفا خاطره است اما اگر نگاهی به این کتاب بیندازید متوجه می‌شوید که در آنجا هم جنگ و عشق با هم عجین شده‌اند. اصلا زندگی وقتی درگیر حادثه ای مثل جنگ می‌شود خودبه‌خود جنبه درام پیدا می‌کند.

■ شما در داستان حلیه عشق را چگونه تعریف کردید و با پیوند این عنصر با جنگ چگونه درام‌تان را شکل دادید؟
 در داستان من عشق از صفر شروع می‌شود و به صد می‌رسد. این مسیر برای خودم هم جذاب است. اینکه یک عشق دم دستی و عادی که می‌تواند در هر شخص عادی به وجود بیاید و به‌طور مثال پس از یکی دو سال فراموش گردد، زمانی که با اتفاقات آن دوران و مبارزه پیوند می‌خورد کم‌کم رشد کرده و عوض می‌شود و بالنده شده و به صد می‌رسد. دیگر نمی‌شود به آن گفت یک عشق سرسری و عادی. ماجرای عاشقانه ما در بستر جنگ عیار پیدا می‌کند.  ماندگار شده و حتی منتقل می‌شود. این چیزی است که در داستان حلیه برای من بسیار جذاب و گرانقدر است و این رشد را من تنها در بستر این مضمون می‌توانستم نشان دهم و این خاصیت مبارزه ماست. خاصیتی که می‌تواند به دختران و زنان امروز برای ادامه مبارزه انگیزه بدهد.

■ به عنوان یک نویسنده زن چرا حالا که سال‌ها از جنگ گذشته شما دوباره به سمت این موضوع رفته و از بین این همه سوژه عشق را در بستر جنگ مطرح کرده‌اید؟
خانم‌ها معمولا در ادبیات پایداری و جنگ در مورد خودشان و زنان هم‌نسلشان قلم  زده‌اند. نویسنده امروزی هم اگر به سراغ این سوژه می‌رود چون می بیند که این مبارزه و دفاع حالا به شکل‌های دیگری ادامه دارد و همچنان که در مورد زنان در زمان جنگ احساس دین دارد نسبت به شرایط الان هم احساس وظیفه می‎‌کند و دست به قلم می‌شود. ما بیشتر از داغ فراق شنیده‌ایم اما نگاه به نقش مقاومتی زنان چه در آن دوره و چه الان بسیار مهم است.  شاید این احساس وظیفه در شرایط جدید با دیدن همسران و فرزندان و مادران شهدای مدافع حرم بیشتر نگاه‌ها را به سمت آن بعد مقاومتی ببرد.  زنان به جز بار عاطفی نقش ترغیبی داشتند و خودشان اسلحه به دست همسران یا پسرانشان می‌دادند و با این روش به گفته مقام معظم رهبری حماسه آفریدند. اگر نگاه کنید کارشان هم سخت‌تر است، چون همسر و پسرشان در راه دفاع از آرمان‌ها شهید می‌شود اما این‌ها هستند که  باید بمانند و صبر کنند و چراغ عشق را در دلشان روشن نگه دارند.
ادبیات دوره جنگ گرچه بیشتر مردانه و در میدان جنگ است اما زنان نیز در آن نقش مهم و انکارناپذیری داشته‌اند. 

■ زنان نویسنده، روایت و نقل قولی زنانه دارند و دنیای داستان‌های آن ها با همین لحن، ترسیم می‌شود. دنیایی که به جزئیات توجه بسیار شده و شخصیت‌ها با ریزبینی موشکافی می‌شوند. نکته این است که در این روایت زنانه جنگ چگونه حیات دوباره پیدا کرده و چگونه سخن می‌گوید؟ آیا این نکته نوشتن را برای آنان محدود نمی‌کند؟
من خیلی قائل به جداسازی به این شکل نیستم. زن و مرد نداریم. در عرصه دفاع مقدس نویسندگان زن و مرد هردو دست به قلم شده‌اند و هردو هم خوب کار کرده‌اند. البته می‌شود گفت که خانم‌ها بیشتر به سمت زندگینامه نویسی و خاطره‌نویسی رفته‌اند و تا به حال هم در آن موفق عمل کرده‌اند. مثل کتاب «دختر شینا »و «راز درخت کاج» و آقایان چون میدان جنگ را لمس کرده‌اند قلم و تلقی‌شان از جنگ متفاوت بوده‌است اما این دو در کنار هم یک پازل را تشکیل داده و به نوعی سیمای جنگ را کامل کرده‌اند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.